حدیث جونحدیث جون، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

دختر باران

قصر بازی

حدیث جون به قصر بازی رفته بود و سوار اسب شده بود و خواهر جونم ازش عکس گرفت....قربون خواهر اسب سوارم بشم من الهیییییییییییییییییییییییییییییییییی...... ...
29 آبان 1393

چادر به سر

اینجا خونه مامانیه وقتی بابا جون داشت نماز میخوند حدیث هم چادرش رو سر کرد و عمو جون حدیث هم ازش عکس گرفت..................................                                               ...
29 آبان 1393

سال تحویل

دراین عکس حدیث جون عمو فیروز رو دستش گرفته و بی صبرانه منتظر سال تحویله.اینجا قبل از سال تحویل و این عکس توسط داداشی گرفته شده.حدیثی در چیدن سفره هفتسین خیلی خیلی کمکمون کرد ..مرسی عقشم      حدیث خیلی خوشحال بود چون موقع سال تحویل.مادرجون.امیردایی.سمانه جون.بابا حبیبم بودن.بعد از سال تحویل حدیث جون برای اولین بار شب رو زود خوابید و ما هم نتونستیم بریم عید دیدنی.... ...
29 آبان 1393

حدیث و همبرگر

اینجا حدیث جون ریزه میزه داره یک همبرگر غولکی میخوره...........                                                             ...
29 آبان 1393

شعر خوندن

چند شبی بود که واسه حدیثم قصه تعریف میکردم تا بخوابه..بعد از چند شب قبل از خوابیدن داشت با خودش زمزمه میکرد گفتم چی داری میگی گلم جوابمو نداد موقع خوابیدن دیدم داره واسه خودش شعر میخونه....شعر خوندن به زبون حدیث.گنجشگک اشی مشی.گنشک اشی مشی لب بوم ما نشین بارون میاد تو خیس میشی برف میاد گوله میشی میفتی تو حوض نقاشی کی میگیره فراش باشی .کی میکشه قصاب باشی.کی میپزه اشپز باشی کی میخوره حدیث باشی.....اگه دقت کرده باشید به جای حکیم باشی میگه حدیث باشی.....دومین داستان داستان حسنی کثیف بود. ...
28 آبان 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر باران می باشد